زنان عرب، بزرگترين قربانيان تبعيض نژادى رجاء نعمتي

حزيران/يونيو 07, 2015 3709

زنان عرب، بزرگترين قربانيان تبعيض نژادى

داستان حاكمان تماديت خواه إيراني و اقليتهاى قومي و نژادى، داستان تازه اي نبوده و چيزى نيست كه شبه اتفاق افتاده باشد. رژيم جمهوري اسلامي ايران إز همان روزهاى نخست و آغازين تسلط بر نظام سياسي كشور ،ميزان معرض ديد گذاشته و در هيچ مرحله اي إز وارد آوردن فشار به اقليتهاى فرو گزر نبوده است. إز نگاه رژيم، اقليتهاى و قومي و نژادى شهروندان درجه دو كشور هستند و به لحاظ إمكانات رفاهي و زير ساختهاى اجتماعي در هيچ مرحله و هيچ برنامه اى أولويتي نداشته أند و محروميت، حق طبيعي ايشان هست. نظام سلطه، دسته بندي اجتماعي بافتهاى جمعيتي كشور را به گونه اى طراحي كرده كه اكثريت فارس تبار ايران با تفاوت عميق و معنادارى بهره برادران اصلي إمكانات عمومي و سرمايه هاي گوناگون كشور باشند و البته هر شكلي إز اعتراض به أين موضوع، تهديدي براى امنيت ملى تلقي شود.

در أين ميان اعرابي إز قرنهاست در جغرافياي سياسي ايران اسكان دارند بايست تاوان تعاملات تاريخي كه بسيارى إز آنها با حقيقت كنوني جهان ارتباطي ندارند را نيز پرداخته و به ترتيبي قرباني ظلم مضاعف بشوند.

أعراب ساكن جغرافياي إيراني، قرنهاست كه ميان يك زيست مسالمت آميز با ساير اقوام به باور همزيستي مسالمت آميز رسيده و يك بافت اجتماعي قابل اعتماد را در پهنه جنوبى ايران بنا گذاشته أند و البته كه درجه اي إز حاكميت برگزاره هاي بومي و مدني حق طبيعي ايشان است، اما حكومت جاري ايران كه خشونت سرمشق مديران آن است به چنين حقي برأى شهروندان عرب إيراني قائل نيست. أعراب ايران در ميانه حكومت نژاد پرست و إز سالهاي ابتدائي ترين برقرارى أين حكومت درگير تلاش برأى دست رساندن به ابتدايى ترين خواسته هاشان بوده اند و گويى هر چه بيشتر كوشده اند كمتر دستاوردى داشته اند. حاكميت بى منطق إيراني زبان مسالمه و مصالحه را سخت مي فهمند. هر تلاش سياسي با بدترين تهمت و افترا پاسخ داده شده و حكومت جوانان بسياري را با بر چسب مبارزه مسلحانه به جوخه هاي إعدام سپرده است، اما همه مي دانند كه حقيقت چيز ديگر است . أعراب ساكن جغرافياى ايران بيشتر إز تمام ديگر اقوام إز جنگرآسيب ديده و متضرر شده اند، اما در برابر، به همان ميزان كمترين درصد إز دلجويى و پشتيباني را دريافت كرده اند. حاكميت نژاد پرست إيراني با خمير مايه حيله گري كه دارد تا إز تاريخ نداده كه قوم هزاران ساله ساكن جغرافياى ايران به استحقاق خود دست يابد و دست كم به عنوان كمترين حقي كه داشته اجازه آموزش به زبان مادري را پيدا كند

داستان اقليتهاى نژادى ايران داستاني پر إز أشك و آه است ودر ميان داستان شهروندان عرب إيراني همزمان رنگي إز خون و آه و فغان دارد و أين همه در سرزميني جريان دارد كه زنان به ترتيبي سنتي إز حقوق طبيعي خويش محروم بوده اند؛ پس چندان دور إز تصور نيست اگول إز شهروندان زن عرب به عنوان محرومترين ساكنان جغرافياى سياسي ايران ياد كنيم ، زناني كه نامردي در طول زيست هزاران سالانه شان يكسره در رنج و عذاب و محروميت روزگار به سر برده اند

اما إز بد حادثه در زماني شهروندان ايران شده ايم كه به دليل ساخت نامتناسب قدرت در كشور، حكومتي زن ستيز عهده دار تصميم گرفتن برأي مردم سرزميني است كه در تب دست يافتن به موقعيت بهتر و فرداي درخشنده تَر در جهان پيرامونشان مي سوزدند. زنان إيراني در شرايطي نظاره گر فرصت سوزي يك حكومت ناشايسته هستند و در شرايطي گردش قدرت را در دستان أفراد ناشايسته و حلقه مردان ناسزاوار تماشا مي كنند كه البته حكومت تنها به صرف نمايش شماره اي بسيار معدود إز زنان را به كاست بالآي مملكت داري يا گردش أمور راه مي دهد، اما أين تنها تشريفاتي بوده و ويژه درصد بسيار پاييني إز شهروندان زن إيراني است زنان كه به هيچ ترتيب نمي توانند خود را مجموعه اي إز جامعه اي تصور كنند كه تمام إمكانات آن بر أساس باوري مردم سالار شكل گرفته است .

آن چه اشاره شد شرايط زن در بافت نامتقارن و ضد زن جامعه إيراني است. شرايطي كه توسط حاكميتى جاهل و نامتمدن به ميراث دارن يك تمدن چند هزار ساله تحميل شده است. حالا اگول أين شرايط غير قابل تحمل را با وضعيتي كه شهروندان عرب إيراني تجزيه مي كنند جمع كنيم، بر آيند يك وضعيت اسفناك و تاثر آور ملي خواهد بود. زنان در متن جامعه اى روزگار به سر مي برند كه كوچكترين حقي برأي ايشان قائل نيست. و همياري در رشد دادن به أركان ملي توسعه برأى چيزى ليش و كم شبيه نواب خواهد بود. زنان بايست به باور عمومي تسهيلگران شرايط زندگي مردانه در جامعه باشند . زنان عرب إيراني گويى إز حق حيات متعامل كاملا به دور هستند. زماني كه شهروندان عرب بايست در صفوف جستجوي كار و مشاغل دولتي و كرسيهاي خالي تحصيل در مراكز آموزشى زمان خود را به هدر بدهند و در شرايطي حتي أعضاء زن اكثريت هم دستي به فرصتهاي عمومي ندارند تصور به دست يافتن زن عرب به موقعيتهاي دست بالا و حتي متوسط اجتماعي، يك رؤياي دور دست بيش نواهِد بود . زنان عرب، همزمان قرباني دو تبعيض بزرگترين اجتماعي هستند نفرت انگيز جنسيتي را به همان ترتيبي چشيده اند كه تبعيض غير انساني نژادى را حاكمان ايران بخش بزرگي إز شهروندان كشور را به جرم زن عرب به دنيا آمدن إز إبتدائى ترين حقوق خود محروم كرده است. زنان عرب را به جرّأت مي توازن گفت كه بزرگترين قربانيان حكومت ناشايسته به ظاهر اسلامي ايران خواند.

به راستي زماني كه شما بدون داشتن هيچ تقصيري يك زن آفريده شده أيد،چگونه مي توانيد بنشينيد و نظاره گر اتلاف حقوق ابتدائي خود باشيد در متن حاكميتى كه جز به بقاى خود به هيچ مصلحتي نمي انديشد. مگر زن عرب حق تحصيل و دانش آموختن و بهره بردن إز فرصتهاي شغلي و همپاي مردانش ندا د. البته كه در جريان يك حكومت فرساينده و غير شايسته چه توقعي مي توان داشت مگر أين انسانيت پايمان شده و شهروندان يك سرزمين قربانيان خاموش حاكمان ستمكارشان باشند؟؟؟؟

اما إز بد حادثه در زماني شهروندان ايران شده ايم كه به دليل ساخت نامتناسب قدرت در كشور، حكومتي زن ستيز عهده دار تصميم گرفتن برأي مردم سرزميني است كه در تب دست يافتن به موقعيت بهتر و فرداي درخشنده تَر در جهان پيرامونشان مي سوزدند. زنان إيراني در شرايطي نظاره گر فرصت سوزي يك حكومت ناشايسته هستند و در شرايطي گردش قدرت را در دستان أفراد ناشايسته و حلقه مردان ناسزاوار تماشا مي كنند كه البته حكومت تنها به صرف نمايش شماره اي بسيار معدود إز زنان را به كاست بالآي مملكت داري يا گردش أمور راه مي دهد، اما أين تنها تشريفاتي بوده و ويژه درصد بسيار پاييني إز شهروندان زن إيراني است زنان كه به هيچ ترتيب نمي توانند خود را مجموعه اي إز جامعه اي تصور كنند كه تمام إمكانات آن بر أساس باوري مردم سالار شكل گرفته است .

آن چه اشاره شد شرايط زن در بافت نامتقارن و ضد زن جامعه إيراني است. شرايطي كه توسط حاكميتى جاهل و نامتمدن به ميراث دارن يك تمدن چند هزار ساله تحميل شده است. حالا اگول أين شرايط غير قابل تحمل را با وضعيتي كه شهروندان عرب إيراني تجزيه مي كنند جمع كنيم، بر آيند يك وضعيت اسفناك و تاثر آور ملي خواهد بود. زنان در متن جامعه اى روزگار به سر مي برند كه كوچكترين حقي برأي ايشان قائل نيست. و همياري در رشد دادن به أركان ملي توسعه برأى چيزى ليش و كم شبيه نواب خواهد بود. زنان بايست به باور عمومي تسهيلگران شرايط زندگي مردانه در جامعه باشند . زنان عرب إيراني گويى إز حق حيات متعامل كاملا به دور هستند. زماني كه شهروندان عرب بايست در صفوف جستجوي كار و مشاغل دولتي و كرسيهاي خالي تحصيل در مراكز آموزشى زمان خود را به هدر بدهند و در شرايطي حتي أعضاء زن اكثريت هم دستي به فرصتهاي عمومي ندارند تصور به دست يافتن زن عرب به موقعيتهاي دست بالا و حتي متوسط اجتماعي، يك رؤياي دور دست بيش نواهِد بود . زنان عرب، همزمان قرباني دو تبعيض بزرگترين اجتماعي هستند نفرت انگيز جنسيتي را به همان ترتيبي چشيده اند كه تبعيض غير انساني نژادى را حاكمان ايران بخش بزرگي إز شهروندان كشور را به جرم زن عرب به دنيا آمدن إز إبتدائى ترين حقوق خود محروم كرده است. زنان عرب را به جرّأت مي توازن گفت كه بزرگترين قربانيان حكومت ناشايسته به ظاهر اسلامي ايران خواند.

به راستي زماني كه شما بدون داشتن هيچ تقصيري يك زن آفريده شده أيد،چگونه مي توانيد بنشينيد و نظاره گر اتلاف حقوق ابتدائي خود باشيد در متن حاكميتى كه جز به بقاى خود به هيچ مصلحتي نمي انديشد. مگر زن عرب حق تحصيل و دانش آموختن و بهره بردن إز فرصتهاي شغلي و همپاي مردانش ندا د. البته كه در جريان يك حكومت فرساينده و غير شايسته چه توقعي مي توان داشت مگر أين انسانيت پايمان شده و شهروندان يك سرزمين قربانيان خاموش حاكمان ستمكارشان باشند؟؟؟؟

إز أعراب ساكنان جغرافياي سياسي ايران و محروميتهاي سرزمين عرب هر چه بگوييم كه گفته ايم. شهروندان عرب ايران اگول چه روي سفره هاي گسترده نفت زندگي مي كنند و سرمايه نفتي كشور إز انرژيهاي تجديد ناپذيري تأمين مي شود كه در سرزمين ايشان به اكتشاف و بهره برداي رسيده است، اما كمترين بهره اي إز ثروات و إمكانات عمومي ندارند. مى توان به جرّأت گفت كه بالاترين ميزان بيكاري در منطقه الاحواز(خوزستان) يافت شده و در حقيقت مى توان به شرايط زيست مردم أين استان گريست ، طرح هاي اشتغالزاي هم كه قرار به شرايط زيست مردم أين استان گريست. طرح هاي اشتغالزايى هم كه قرار بودند با خاتمه جنگرآسيب منابع مالى أفراد منطقه را تأمين نمايند با بي دبيرى مديران يكي يكي به شكست منجر مي شوند إز آن گذشته منابع استخدامى كه در رژيم گذشته بِنَا گذاشته شده اند حتى به تيغ تعطيل تباه شده اند. أعراب شهروند احوازي چه توقعي ميتوانند إز حاكميت ناتوانى داشته باشند كه طرح نيشكر هفت تپه را به تعطيل كشانده و كارخانجات عظيم فولاد را به مرزهاي ورشكستي برده و صنايع نفتي استان را به حالت نيمه تعطيل در آورده است.

در روزهاي كه منطقه خاورميانه دارد در تب افراطى گرى و برخوردهاى خشن گروههاي تندرى اسلامى مي سوزد. در شرايطي كه گروههاى تروريست دارند إز ميان مردم ناراضى و جوانان بيكار و بي سرمايه سربازگيرى مى كنند، فرياد به حال مادران عرب! فرياد به روزگار شيرزنانى كه دارند مى بينند جوانانشان چگونه بى كار و بى سرمايه روزهايشان را إز دست مى دهند و كسى نيست كه فريادرس ايشان باشد. مادران عرب چگونه مى توانند جوانانى را كه نتوانسته اند دست پاينترين مشاغل را فراهم بياورند إز پيوستن به صفوف مبارزان اسلامگرى تندرو پرهيز بدهند. جمهوري اسلامى ايران به ظاهر بر طبل دشمنى با گروههاى تندرو و اسلامگرامى كوبد، اما در باطن خود به شكلى غير مستقيم مروج چنين گروهها و چنين انديشه اى هست. زمانى كه ما با بى توجهى به مجموعة اى إز جوانان يك شهر و يك ناحية ايشان را إز ابتدايى ترين حقوق خود محروم مى كنيم، نبايست إز ايشان انتظار تبعيت داشته باشيم. جوانانى كه يكسره قربانيان تبعيض بوده اند، شايد تا زمان نيافتن جايگزين و نبود إمكانات مبارزه و شرايط امنيتى وادار به سكوت شوند، اما نمى توان در وضعيت وجود يك نيروى جايگزين ، هر اندازه كه أين گروهها نامعقول و خشن باشند، إز ايشان انتظار خوددارى داشت. أين همه نتيجه نابخردى حاكمان است.

مادران عرب نگران فرداى فرزندانشان هستند. هيچ كي مسوليت وضعيت نابسامان اقتصاد و بيكارى گسترده در استان الاحواز( خوزستان) را نمى پذيرد. نسل جوانان شهروندان عرب دارند شرايط بسيار شكننده اى را تجربه مى كنند و بار عمده نگرانى از برخورد با أين مشلات بر دوش مادران است. هيچ كس نمى داند چرا جمهوري اسلامي ايران ريشه فقر را به عنوان يكى از عوامل عمده همكارى جوانان با گروههاى تندرو نمى خشكاند . مادران جوانشان را با خون دل رشد داده اند. ايشان براى فرزانشان دنيايى از آرزوهاى شيرين داشته اند و مى بينند كه أين آرزوها يكى دارند به دست ويرانگر رژيم اسلامى تباه مى شوند.